“
انبوهي از اين بعد از ظهرهاي جمعه را
<br>بياد دارم كه در غروب آنها
<br>در خيابان
<br>از تنهايي گريستيم
<br>ما نه آواره بوديم، نه غريب
<br>اما
<br>اين بعدازظهر هاي جمعه پايان و تمامي نداشت
<br>مي گفتند از كودكي به ما
<br>كه زمان باز نمي گردد
<br>اما نمي دانم چرا
<br>اين بعد از ظهر هاي جمعه باز مي گشتند...