مارا شراب و روضه شاهی


ناشناس

896

صد بار گناه کردی و دیدی ثمرش را - نیکی چه بدی داشت که یک بار نکردی


لطیف احمدی

896

توئی زادگاه بومی ام توئی سیراب زتاکســـــــــــــــتان
برای مردمان مردی شیرین است باغ تاکســـــــــــــتان
درختان اش پر از شاه توت جوانان اش دمی مســــتی
بهارش آنقدر سبز است گلستان میشه تاکســـــــــــــتان

عقابان پرزنند آسمان بسوی خـــــــــــــــــــــاک آزادی
که دریای خروشان اش بریزد روی تاکستـــــــــــــــان

کوهستان لانه قمری صدای دلنشین اش صبــــــــــــح
صدا دارند هوا دارند به سوی باغ تاکســــــــــــــــــتان

شمالی لحظه اش تفریح است اگر توت باشد و خاکــی
که باد کوه هندوکش بیارد برگ تاکستــــــــــــــــــــان

به کو های پر از برفش بلوط و ارغوان باشـــــــــــــد
بهار اش تپه های سبز که طفلان عزن تاکستـــــــــــان

ز انگورش شراب سازیم که انتهور باشــــــــــــــــــد
نه در غرب و نه در شرق حسینی های تاکســــــــتان

بخوریم دانه سبز اش که میخواری حرام بر مــــــــن
شمالی خانه سازیم و کنیم غرق سوی تاکســــــــــتان


داوی روشان

896

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی


سعدی

896

منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی
مفروش خویش ارزان که تو بس گران بهایی


مولانا

896

گویند مرا که دوزخی باشد مست
قولیست خلاف دل در آن نتوان بست

گر عاشق و میخواره بدوزخ باشند
فردا بینی بهشت همچون کف دست


خیام

896

با آن همه دل داده، دلَ‌ش بسته‌ی ما شد
ای من به فدایِ دلِ دیوانه پسندش !


سیمین‌ بهبهانی

896

دوستی باهر کی کردم سنبلی خوش رنگ بود
ظاهرش اهل حقیقت باطنش صد رنگ بود

دوستی باهرکی بستم زد به قلبم خنجری
آشناهر جا گرفتم شد نصیب دیگری

دوستی باهر کی بستم باوفا با ما نشد
دل زمارنجید ودیگر هیچ به فکر ما نشد


ناشناس

896

همچو خورشید به عالم نظری ما را بس
نفس گرم و دل پر شرری ما را بس
خنده در گلشن گیتی به گل ارزانی باد
همچو شبنم به جهان چشم تری ما را بس
گر چه دانم که میسر نشود روز وصال
در شب هجر امید سحری ما را بس
اگر از دیده کوته نظران افتادیم
نیست غم صحبت صاحب نظری ما را بس
در جهانی که نباشد ز کسی نام و نشان
قدسی از گفته شیوا اثری ما را بس


قدسی مشهدی

896

گر آنجانی مکن تا #ننگ خفت کم کشد #همت
که هر کس #مدنی یکجا نشیند #لنگ برخیزد


بیدل

896

#دیوانه و دلبسته #اقبال #خودت باش
#سرگرم خودت عاشق #احوال خودت باش
یک لحظه نخور حسرت آنرا که نداری
راضی به همین چند قلم مال خودت باش
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد
اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش
پرواز قشنگ است ولی بی غم و محنت
منت نکش از غیر و پروبال خودت باش
صد سال اگر زنده بمانی گذرانی
پس #شاکر هر لحظه و هرسال خودت باش..


ناشناس

896

ای که #مسجد میروی بهر #سجود.
سر #بجنبد #دل نجنبد آنچی سود.


ناشناس

896

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند.
توچنان دردل من رفته که جان در بدنی.


ناشناس

896

گر تو آزاد نباشی، همه دنیا قفس است
هرڪجا هست ، زمین تا به ثریا قفس است
تا ڪه نادان به جهان حڪمروایی دارد
همه‌جا در نظر مردم دانا قفس است ...


ناشناس

896

بر تر از گردون مقام #آدم است - اصل تهذیب #احترام آدم است
#انسان


اقبال

896

به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم


ناشناس

896

یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست



عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود



سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او



گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای



جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای



نشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی



خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن



مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو … من نیستم



گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم



سال ها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی



عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یک جا باختم



کردمت آوارهء صحرا نشد
گفتم عاقل می شوی اما نشد



سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت



روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی

مطمئن بودم به من سر میزنی
در حریم خانه ام در میزنی



حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود



مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم.


ناشناس

896

E