“
آزادکردن بردهاي،
“
و تو نميداني آن گردنه چيست!
“
ولي او از آن گردنه مهمّ نگذشت!
“
و او را به راه خير و شرّ هدايت کرديم!
“
و يک زبان و دو لب؟!
“
آيا براي او دو چشم قرار نداديم،
“
آيا (انسان) گمان ميکند هيچ کس او را نديده (که عمل خيري انجام نداده) است؟!
“
ميگويد: «مال زيادي را (در کارهاي خير) نابود کردهام!»
“
آيا او گمان ميکند که هيچ کس نميتواند بر او دست يابد؟!
“
که ما انسان را در رنج آفريديم (و زندگي او پر از رنجهاست)!
“
و قسم به پدر و فرزندش [= ابراهيم خليل و فرزندش اسماعيل ذبيح]،
“
شهري که تو در آن ساکني،
“
قسم به اين شهر مقدّس [= مکّه]،
“
و در بهشتم وارد شو!
“
پس در سلک بندگانم درآي،
“
به سوي پروردگارت بازگرد در حالي که هم تو از او خشنودي و هم او از تو خشنود است،
“
تو اي روح آراميافته!
“
و هيچ کس همچون او کسي را به بند نميکشد!
“
در آن روز هيچ کس همانند او [= خدا] عذاب نميکند،
“
ميگويد: «اي کاش براي (اين) زندگيم چيزي از پيش فرستاده بودم!»