
بیدل
تعداد نتیجه: 6
پی اشک من ندانم به کجا رسیده باشد ز رهت دویدنی داشت به رهی رسیده باشد؟؟
دیروز امروز است فردا امروز است در اصل دیروز و فردایی و جود ندارد هر چه است همین امروز است.
با کی باید گفت بیدل، ماجرای آرزو؟
آن چه در دلخواه من است از عالم ادراک نیست
آن چه نتون داد درست در دست محبوبان دل است
آن چه نتوان ریخت جز در پای خوبان آبروست
عمرگذشت و همچنان داغ وفاست زندگی
زحمت دل کجا بریم آبله پاست زندگی
دل به زبان نمیرسد لب به فغان نمیرسد
کس به نشان نمیرسد تیر خطاست زندگی
پرتوی ازگداز دل بسته ره خرام شمع
زینکف خون نیم رنگ پا به حناست زندگی
تا نفس آیت بقاست نالهکمین مدعاست
دود دلی بلندکن دست دعاست زندگی
از همه شغل خوشترست صنعت عیب پوشیت
پنبه به روی هم بدوز دلقگداست زندگی
یک دو نفس خیال باز، رشتهٔ شوق کن دراز
تا ابد از ازل بتاز ملک خداست زندگی
خواه نوای راحتیم خواه طنینکلفتیم
هر چه بود غنیمتیم صوت و صداست..
چنین کُشته ي حسرت کیستم من؟
که چون آتش از سوختن زیستم من
نه شادم نه محزون نه خاکم نه گردون
نه لفظم نه مضمون چه معنیستم من؟
اگر فانی ام چیست این شور هستی
وگر باقی ام از چه فانیستم من؟
بناز ای تخیل، ببال ای توهم
که هستی گمان دارم و نیستم من
نوایی ندارم نفس می شمارم
اگر ساز عبرت نیم، چیستم من؟
بخندید ای قدر دانان فرصت
که یک خنده بر خویش نگریستم من
درین غمکده کس مَمیردا یارب
به مرگی که بی دوستان زیستم من
جهانم کو به سامان هستی بنازد
کمالم همین بس که من نیستم من