میخوام ازین به بعد از هندزفری به عنوان بند کفش استفاده کنم

که خودش خود به خود گره بخوره وقت و بی وقت باز نشه


ناشناس

896

سرزمینی است

که پسرا برای فرار از سربازی و دخترا برای پیدا کردن شوهر به آن عاجزانه پناه می برند

ولی در نهایت پسرا آخرش باید برن سربازی

اما انصافا دخترا آرایشگرای خوبی میشن


ناشناس

896

مرده به زنش میگه باید برای دفتر کارم یه منشی پیدا کنم

زنه میگه مُنشیت باید زشت و پیر و چاق باشه

مرده میگه خب از فردا خودت بیا منشی شو دیگه!

.

.

.

هنوز پزشک قانونی علت مرگ مرد رو نفهمیده!


ناشناس

896

👌ميگويند :
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ .....
ﺧﻮﺩش را ﺑﻪ ﺟﻠﺴﻪ ﺍﯼ برساند .....
ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ در آن جلسه .....
ﺍﺯ ﺣﻖ ﻣﻠﺘﺶ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ .....
ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﻫﺎ ﺩﻓﺎﻉ كند .....
ﺩﯾﺮ به ايستگاه راه آهن رسيد .....
ﻭ ﻗﻄﺎﺭ شروع به ﺣﺮﮐﺖ کرده ﺑﻮﺩ .....
گاندى ﻣﺠﺒﻮﺭشد .....
كه به ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﺪﻭد .....
و ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﻪ ﻗﻄﺎﺭ رسيد .....
ﻭلى هنگام ﺳﻮﺍﺭ شدن .....
ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ﮐﻔﺸﺶ .....
ﺍﺯ پايش ﺩﺭ آمد .....
ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﯾﻞ افتاد ...
گاندى سريع ﻟﻨﮕﻪ ديگر كفش ﺭا .....
از پاي درآورده و به سمت .....
لنگه جا مانده پرتاب نمود .....
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ رسيد .....
و ﻭﺍﺭﺩ ﺟﻠﺴﻪ شد .....
ﺗﻤﺎﻡ ﺣﻀﺎﺭ ﺑﻪ ﮔﺎﻧﺪﯼ .....
ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ خنديدند .....
ﯾﮑﯽ از ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯿﻬﺎ گفت :
ﺁﻗﺎﯼ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﮐﻔﺸﻬﺎﯾﺘﺎﻥ ﮐﻮ ؟؟؟؟؟
ﻧﮑﻨد قصد داريد ﺑﺎ ﭘﺎﯼﺑﺮﻫﻨﻪ .....
ﺍﺯ ﺣﻘﻮﻕ ملت خود دفاع کنی....
👌😞ﮔﺎﻧﺪﯼ به آرامی ﮔﻔﺖ :
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺗﺎﺧﯿﺮ .....
ﺑﺪﻧﺒﺎﻝ ﻗﻄﺎﺭ ﻣﯿﺪﻭﯾﺪﻡ .....
ﺗﺎ خود را به اﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮسانم .....
ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ ﮐﻔﺸﻢ ﺍﺯ ﭘﺎﯾﻢ ﺩﺭ ﺁﻣد.....
ﻭ ﻣﻦ ﺁﻥ ﯾﮑﯽ ﻟﻨﮕﻪ ﺭﺍ .....
ﻧﯿﺰ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﻧﺰﺩﯾﮏ .....
ﻟﻨﮕﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ .....
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺍﯼ .....
ﭘﯿﺪﺍﯾﺸﺎﻥ ﮐﺮﺩ .....
ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﮐﻔﺶ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ .....
ﻧﻪ ﯾﮏ ﻟﻨﮕﻪ .....
ﺳﮑﻮﺕ ﻣﺮﮔﺒﺎﺭﯼ ﺳﺎﻟﻦ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﮔﺮﻓﺖ .....

ﺁﺭﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ .....ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ´ ﺗﺤﻤﻞ ´ ﮐﻨﯿﻢ .....ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ´ ﻗﻀﺎﻭﺕ ´ ﻧﮑﻨﯿﻢ .....
ﮔﺎﻫﯽ، «ﺧﺪﺍوند» !!!!!
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﺎ «ﺩﺳﺖ ﺗﻮ» .....
«ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ» .....
ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭﻗﺘﯽ .....
«ﺩﺳﺘﯽ» ﺭﺍ .....
ﺑﻪ «ﯾﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯼ» .....
ﺑﺪﺍﻥ که :
«ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮﺕ» .....

دﺭ «ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ» .....


ناشناس

896

Abdul NASER HASANZADA:
انســــــانهای تنگ نـظــر..
استاد ریاضی ای داشتیم ، یک روز در وقت خارج از درس ، گفت : اعداد کوچکتر از یک ، خواص عجیبی دارند!!!
شاید بتوان آنها را با انسانهای تنگ نظر مقایسه کرد. مثلا (0.2) !!! وقتی در آنها ضرب میشوی یا میخواهی با آنها مشارکت کنی، تو را نیز کوچک میکنند.
3x0.2=0.6
وقتی میخواهی با آنها تقسیم شوی یا مشکلاتت را با آنها تقسیم کنی و بازگو کنی، مشکلاتت بزرگتر میشوند.
3÷O.2=15
وقتی با آنها جمع میشوی و در کنار آنها هستی مقدار زیادی به تو اضافه نمیشود و چیزی به تو نمی آموزند.
3 0.2=3.2
و اگر آنها را از زندگی کم کنی چیز زیادی از دست نداده ای ا!!!
3-0.2=2.8
زندگی ارزشمند خودتان را بخاطر آدمهای کوچک و حقیر، بی ارزش نکنید و به بزرگی خودتان ایمان داشته باشید.


ناشناس

896

اعتقادات جالب سرخپوستان


ناشناس

896

گاهی برای خروج از لجن باید از پول گذشت من گذشتم و خوشحالم.


ناشناس

896

گروهی در حال عبور از غار تاریکی بودند که سنگهایی را زیر احساس کردند.
بزرگشان گفت:
اینها سنگ حسرتند. هرکس بردارد حسرت می خورد، هر کس هم برندارد باز هم حسرت می خورد.
برخی گفتند پس چرا بارمان را سنگین کنیم؟
برخی هم گفتند ضرر که ندارد مقداری را برای سوغاتی بر می داریم.
وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگهای قیمتی و الماس.
آنهایی که برنداشته بودند حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا کم برداشتند.
زندگی هم بدین شکل است، اگر از لحظات استفاده نکینم حسرت می خوریم و اگر استفاده کنیم باز هم حسرت میخوریم که چرا کم. پس تلاشمان را بکنیم که هرچه بیشتر از این لحظات استفاده کنیم.


ناشناس

896

حرف های دل
باز دلم چشم به راهت شده است دیدگانم به فراسوی زمان مینگرد کاش بودی....
کاش بودی تودراین همهمه وشادی ها مونس وهمدم این یار غریب من چه کردم که چنین کردی تو بادلم قلب وروانم.
چه عجیب .... سالها میگذرد هم چنان می سوزم آن چنان میگریم که کسی را خبری نیست زدل،که کسی را خبری نیست ز عشق، چه کنم چاره ندارم بخدا عشق توپیرم کرد یادت اسیرم کرد وهمچنان چشم به راهت دوخته ام چون امیدی در دل است وخدایی در یاد. تورا به او سپردم وخود را به خاک.


ناشناس

896

روزى زنبور و مار با هم بحثشون شد.
مار ميگفت: ادما از ترسِ ظاهر ترسناك من ميميرند؛ نه بخاطر نيش زدنم!
اما زنبور قبول نمى كرد.
مار هم براي اثبات حرفش، به چوپانى که زير درختى خوابيده بود؛ نزديک شد و رو به زنبور گفت:
من چوپان رو نيش مى زنم ومخفى ميشم ؛ تو بالاى سرش سر و صدا و خودنمايى کن!
مار چوپان را نيش زد و زنبور شروع كرد به پرواز بالاى سر چوپان.
چوپان از خواب پريد و گفت: اى زنبور لعنتى! و شروع به مکيدن جاى نيش و تخليه زهر کرد.
مقدارى دارو بر روى زخمش گذاشت و بعد از چند روز خوب شد.
سپس دوباره مشغول استراحت شد که مار و زنبور نقشه ديگه اى کشيدند:
اينبار زنبور نيش زد و مار خودنمايى کرد!
چوپان از خواب پريد
و همين که مار را ديد، از ترس پا به فرار گذاشت!
او بخاطر وحشت از مار، ديگر زهر را تخليه نكرد وضمادى هم استفاده نکرد...
چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نيش زنبور مرد!
خيلى ازبيمارى ها و مشكلات هم همين جورين؛ و ادما فقط بخاطر ترس از آنها، نابود ميشوند. پس همه چى بر مى گرده به برداشت ما از زندگى و شرايطى كه توشيم. واسه همين بهتره ديدگاه مون و به همه چى خوب كنيم.

´مواظب تلقين هاي زندگي خود باشيد...!´
مراقب افکار و دیدمون باشیم به مسائل درست نگاه کنیم


ناشناس

896

در کانادا پیرمردی را به خاطر دزدیدن نان به دادگاه احضار کردند.
پیرمرد به اشتباهش اعتراف کرد ولی کار خودش را اینگونه توجیه کرد:
خیلی گرسنه بودم و نزدیک بود بمیرم، قاضی گفت:
تو خودت می دانی که دزد هستی و من ده دلار تو را جریمه می کنم و میدانم که توانایی پرداخت آنرا نداری به همین خاطر من جای تو جریمه را پرداخت میکنم، درآن لحظه همه سکوت کرده بودند و دیدند که قاضی ده دلار از جیب خود درآورد و درخواست کرد به خزانه بابت حکم پیرمرد پرداخت شود سپس ایستاد و به حاضرین در جلسه گفت:
همه شما محکوم هستید و باید هرکدام ده دلار:جریمه پرداخت کنید چون شما در شهری زندگی میکنید که فقیری مجبور می شود تکه ای نان دزدی کند؛ درآن جلسه دادگاه ۴٨٠ دلار جمع شد و قاضی آن را به پیرمرد بخشید.

مرحوم شیخ شعراوی می گوید: اگر در شهر مسلمانان فقیری دیدی، بدان که ثروتمندان آن شهرمال او را می دزدند!!!

اجازه ندهیم انسانیت در ما بمیرد
مرگ انسانیت مرگ خوبیهاست


ناشناس

896

افغانستان یک کشور اسلامی است


ناشناس

896

صبح ونهار خوردن یک دانه سیب خوب است


ناشناس

896

صبح ونهار خوردن یک دانه سیب خوب است


ناشناس

896

احمد شاه بابا 45 سال پادشاهی کرد


ناشناس

896

پول دار شدن آسان است. اما آدم شدن سخت است.


ناشناس

896

خطر یک واقعیت است ترس یک انتخاب !


ناشناس

896

کودکی از پدرش پرسید : بابا مرد یعنی چه؟!
پدر گفت : مرد به کسی میگن که بدون هیچ چشم داشتی خودش را وقف راحتی، آسایش و رفاه خانواده اش میکنه
کودک گفت : کاش منم میتوانستم مثل مادرم يك مرد بشم...


ناشناس

896

20 راز خوشبختی در خانواده!

1. خوش بختی خانه در خدا پرستی است.
2. عزت خانه در دوستی است.
3. ثروت خانه در شادی است.
4. زیبایی خانه در پاکیزگی است.
5. پاکی خانه در پرهيزگارى است.
6. نیاز خانه در معنویات است.
7. استحکام خانه در تربیت است.
8. گرمی خانه در محبت است.
9. صفای خانه در محبت است.
10. پیشرفت خانه در قناعت است.
11. لذت خانه در سازگاری است.
12. سعادت خانه در امنیت است.
13. روشنایی خانه در آرامش است.
14. رفاه خانه در حرمت و تفاهم است.
15. ارزش خانه در اعتماد و اطمینان است.
16. سلامتی خانه در نظافت و پاکیزگی است.
17. صفت خانه در انصاف و گذشت است.
18. شرافت خانه در لقمه حلال است.
19. زینت خانه در ساده بودن است.
20. آسایش خانه در انجام وظیفه است.


ناشناس

896

For all sad words of tongue or pen the saddest are these:it might have been


ناشناس

896

E