“
در معبدی گربه ای زندگی می کرد که هنگام عبادت راهب ها مزاحم تمرکز آن ها می شد.
استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می رسد یک نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد.
این روال سال ها ادامه داشت و کم کم یکی از اصول آن مذهب شد!
سال ها بعد استاد بزرگ درگذشت و البته گربه هم مرد. راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام عبادت به درخت ببندند تا اصول عبادت را درست به جا آورده باشند!
سال ها گذشت و توسط استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشته شد با عنوان ´اهمیت بستن گربه هنگام عبادت!´
“
مرد بی علم مانند دیګ است درون اش خالی و بیرونش سیاه.
“
روزی یک معلم در کلاس ریاضی شروع به نوشتن بر روی تختهسیاه کرد:
9x1=7
9x2=18
9x3=27
9x4=36
9x5=45
9x6=54
وقتی کارش تمام شد به دانشآموزان نگاه کرد، آنها دیگر نتوانستند جلوی خود را بگیرند و شروع به خنده کردند. وقتی او پرسید چرا میخندید، یکی از دانشآموزان اشاره کرد که معادله اولی اشتباه است.
معلم پاسخ داد: ´من معادله اول را عمدا اشتباه نوشتم، تا درسی بسیار مهم به شما دهم. دنیا با شما همینگونه رفتار خواهد کرد. همانطور که میبینید من 5 معادله را درست نوشتم، اما شما به آنها هیچ اهمیتی ندادید! همهی شما فقط به خاطر آن یک اشتباه به من خندیدید و من را قضاوت کردید. دنیا همیشه به خاطر موفقیتها و کارهای خوبتان از شما قدردانی نمیکند، اما در مقابل یک اشتباه سریع با شما برخورد خواهد کرد. پس قویتر از قضاوتهایی که همیشه وجود خواهند داشت باشید!´
“
در ميان دولت شهرهاي يونان قديم، دو شهر ( آتن و اسپارت ) معروف تر از بقيه بود. مردم آتن، مردم معتقد به دموكراسي و هوادار علم و دانش بودند. آتن، شهر هنر، قانون، انديشه و ادبيات بود.
مردم اسپارت اما با جنگ زندگي مي كردند، شوراي ٢٨ نفره ريش سفيدان بر شهر مسلط بود، از هفت سالگي تا ٣٠ سالگي آموزش نظامي مي ديدند، سپس دزدي را ياد مي گرفتند و در كنار جنگجو بودن، دزد حرفه اي مي شدند.
با همه اينها در جنگ ميان اين دو شهر، آتن با همه درخشش تمدني خود بازنده شد و اسپارت پيروز گشت.
“
خوشبختی عشق است و عشق خوشبختی
“
يك مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد كه به هیچ کس کمک اش نمیرسيد، صاحب فرزندی هم نبود و تنها يك همسر داشت.
در عوض، قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد.
روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد.
مردم هر چه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه میخواهی؟
در جواب میگفت: نیاز شما ربطی به من ندارد!
بروید از قصاب بگیرید.
تا اینکه او مریض شد و کسی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد و هیچ کس در شهر حاضر نشد تا به تشییع جنازه او برود و همسرش به تنهایی او را دفن کرد.
اما، از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد.
دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد
او گفت: کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد، دیروز از دنیا رفت.
نوت: هیچ وقت زود قضاوت نبايد كرد
“
خری به درختی بسته بود.
شیطان خر را باز کرد.
خر وارد مزرعه همسایه شد وترو خشک رابا هم خورد.
زن همسایه وقتی خر را در حال خوردن سبزیجات دید ؛تفنگ رابرداشت ویک گلوله خرچ خر نمود و کشتش.
صاحب خر وقتی صحنه را دید ؛عصبانی شد و زن صاحب مزرعه راکشت.
صاحب مزرعه وقتی با جسد خونین همسرش روبرو شد.
صاحب خر را از پای در اورد.!
به شیطان گفتند چکار کردی؟!!!.
گفت من فقط یک خر را رها کردم!
نتیجه:هرگاه میخواهی یک شهر راخراب کنی خران را ازاد کن.
“
جنت نیست جایی بی نمازان بود دوزخ سرا بی نمازان
“
جنت نیست جایی بی نمازان بود دوزخ سرا بی نمازان
“
جنت نیست جایی بی نمازان بود دوزخ سرا بی نمازان
“
سکوتم را دوست دارم نه بخاطر ارامی بخاطر اینکه میگذارد با افکار همه اشنا شوم
“
عمر عقاب 70 سال است ولی به 40 که رسید چنگال هایش بلند شده وانعطاف گرفتن طعمه را دیگرندارد..
نوک تیزش کندوبلند و خمیده میشودو شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پربه سینه میچسبد وپرواز برایش دشواراست.
آنگاه عقاب است و دوراهی:
بمـیرد یـــــــا دوباره متولد شود.
ولی چگونه ؟؟
عقاب به قله ای بلند میرود نوک خود را آنقدربرصخره های میکوبد تا کنده شودومنتظر میماند تا نوکی جدید بروید.
بانوک جدید تک تک چنگال هایش را ازجای میکند تا چنگال نو درآید .
و بعد شروع به کندن پرهای کهنه میکند.
این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد میشود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند.
پس برای زیستن باید تغییر کرد
درد کشید
از آنچه دوست داشت گذشت
عادات و خاطرات بد را هرس کرد و دوباره متولد شد
و یـــــا باید مرد .
“
پیش از آن که بالا رفتن نردبان اغاز کنید مطمئن شوید که نردبان را به جای ساختمان مناسبی تکیه داده اید
“
در جنگ جهانی اول رئیس جمهور آمریکا 48 گوسفند را برای استخدام نکردن باغبان برای چمن درو کردن به کاخ سفید برد.در طول 4 سال گوسفندها 52 هزار دالر پشم تولید کردند
حالا حساب کنید اگر ما در این ۱۷ سال بجای سیاستمدار،اندیشمند و... گوسفند داشتیم چقدر ثروتمند میشدیم
این هم در نظر بگیرید گوسفند نمیتواند دزدی کند.
“
در جهان بزرگ برای کس جای هست بس کوشش کند که جای دیگران را نگیرید
“
ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ می گذرد،
ﻋﺎﺷـــــﻖ ﺁﻥ ••ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ•• ﻫﺴﺘﻢ ﮐ ـــﻪ
ﺗﺼﺎﺩﻓﯽ ﺍﺯ ´ﺫﻫﻨﻢ´ ﻋﺒــــــــﻮﺭ می کنند
ﻭ ﺑﺎﻋﺚ ➖ﻟﺒﺨﻨﺪﻡ➖ مـــــــ ـــی شوند
“
´از جوانی پرسیدند: بدترین درد ها چیست؟
گفت: درد دندان، و داشتن همسر بد.
پیرمردی این مطلب را شنید و گفت :
دندان را می توان کشید
و
همسر را می توان طلاق داد؛
بدترین درد ها درد چشم و
داشتن فرزند بد و نا صالح است!
نه چشم را می توان جدا کرد و
نه نسبت فرزند را می توان منکِر شد.
سعی کنید وجود تان همیشه باعث افتخار پدر و مادرتان باشد.
حد اقل اگر نامش را بلند نميتوانيد غرورش را به زمين نزنيد´
“
سگي نزد شير امد و گفت: با من کشتي بگير! شير سر باز زد و نپذيرفت. سگ گفت: نزد تمام سگان خواهم گفت که شير از مقابله با من مي هراسد!! شير گفت: سرزنش سگان را خوشتر دارم از اينکه شيران مرا مسخره کنند که با سگي کشتي گرفته ام...!
“
بدون هدف ما در دایره ای در حرکت هستیم که به منزل نمیرسیم.
“
مسلمانی دوچیز است و بس نخور مال مردم میآزار کس