مردی در کنار چاه زنی زیبا دید، از او پرسید: زیرکی زنان به چیست؟

زن داد و فریاد کرد و مردم را فراخواند!
مرد که بسیار وحشت کرده بود پرسید:
چرا چنین میکنی؟ من که قصد اذیت کردن شما را نداشتم، دیدم خانم محترم و زیبارویی هستی، خواستم از شما سوالی بپرسم.

در این هنگام تا قبل از اینکه مردم برسند زن سطل آبی از چاه بیرون کشید و آن را بر سر خود ریخت.!

مرد با تعجب پرسید:
چرا چنین کردی؟
زن خطاب به مردم که برای کمک آمده بودند گفت:

ای مردم من در چاه افتاده بودم و این مرد جان مرا نجات داد، مردم از آن مرد تشکر کرده و متفرق شدند.

در این هنگام زن خطاب به مرد گفت :
این است زیرکی زنان!
اگر اذیتشان کنی تو را به کام مرگ میکشند و اگر احترامشان کنی خوشبختت میکنند.

شیطان که با فرزندش نظاره گر ماجرا بود در حالیکه سیگارش را میتکاند به فرزندش گفت: خاک بر سرت، یاد بگیر...!


ناشناس

896

اگر نيت يكساله داريد،گندم بكاريد
اگر نيت ده ساله داريد،درخت بكاريد
واگر نيت صدساله داريد،انسان تربيت كنيد


ناشناس

896

كوه هر چي بلند باشد به قله راه دارد


ناشناس

896

مهم نيست شرايط چطور باشد مهم جنس ماست كه از چي ساخته شده باشيم.


ناشناس

896

بخند !
به ملتی که دوست دارن بهشتی شن ولی دوست ندارن بمیرن !


ناشناس

896

حکومت های فاسد همیشه یک شریک جرم قدرتمند دارند.
´مردمانی بی تفاوت و احمق´


ناشناس

896

تو میکشی.....من میکشم
تو بازی های کودکانه ات را
من بار زندگیم را...


ناشناس

896

روباه شتری راخفته دید، ‌شوخی کرده دم خود بر دم شترگره زد
شتر برخاست روباه در هوا معلق ماند
پرسیدند: چه حالتست
نالان گفت: نتیجه وصلت با بزرگان !


ناشناس

896

#شتر
هیچ حیوانی به اندازه شتر قادر به تحمل شرایط سخت صحرا نیست، شرایطی که گاه حیوانات دیگر را تا پای مرگ می­کشاند. یکی از دلایل این توانایی، کوهانی است که چربی را ذخیره می­کند تا جایی که به 36 کیلوگرم چربی هم می­رسد و زمانی که نیاز داشته باشد، از این چربی­ها و آب ذخیره شده استفاده می­کند که مسافتی حدود 161 کیلومتر را به راحتی با این مقدار نیرو می­تواند طی کند. البته این­ها خاص شتر تک کوهان است، چه برسد به شتر دو کوهان.
.
هم­چنین شتر می­تواند میزان حرارت بدن خود را با محیط بیرون وفق دهد، به همین سبب خیلی کم تعرق دارد و آب بدنش در دمای 49 درجه سانتیگراد نیز حفظ می­شود. همه این­ها نشانه­ هایی است بر عظمت خالق و قابل تأمل برای ما انسان­ها. - دانشمندان بر این باورند که بینی شتر طوری طراحی شده که می­تواند بخار آب موجود در هوای بازدم را حفظ کند و آن را به صورت مایع به بدنش برگرداند، بدین ترتیب آب بدنش کمتر هدر می­رود. کلیه و روده شتر نیز آب را بسیار خوب نگه می­دارد.
.
از ویژگیهای دیگر شتر، پوست ضخیمی است که نور خورشید را منعکس کرده و مانع رسیدن گرمای ماسه­ ها به آن می­شود. پاهای شتر نیز گرمای ماسه­ ها را از خود دور می­کند. از دیگر امتیازات شتر این است که وقتی احساس تشنگی شدید می­کند، می­تواند 135 لیتر آب را فقط در 13 دقیقه بنوشد! هم­چنین لب­های خشن بزرگ و دهان محکمی دارد که می­تواند گیاهان خاردار و خشک صحرائی را بخورد. شتر با وجود وزن زیاد خود وهم­چنین وزن بارها، به سبب پاهای بزرگ و خشن پهن، در ماسه­ های صحرا فرو نمی­رود. .
هم­چنین، ابروهای کلفت، مژه­هایی بلند، موی گوش بلند و بینی­ای که کاملا می­تواند بسته شود، دارد و به سبب این مسائل گرد و خاک صحراها او را به زحمت نمی­اندازند. .
.
خداوند در قرآن می­فرماید:
آيا به شتر نمي‏نگرند كه چگونه آفريده شده‏؟ و به آسمان كه چگونه برافراشته شده‏؟ و به كوه‏ها كه چگونه برپا داشته شده‏؟ و به زمين كه چگونه گسترده شده است‏؟ [ #الغاشية : 17 - 21].


ناشناس

896

واقعه عجیب از #صدام حسین شهید!
قصه جنرال آمریکایی در باره صــــدام حســـــــــــین:
جنرال نوشته است: وقتی که بالای صدام حسین حکم اعدام فیصله شد من نیز موجود بودم، صدام حســین وقتیکه فیصله اعدام را شنید خوشحال شده و تبسم بر لبانش جاری گردید. من حیران شدم که چگونه یک شخص وقتی خبر مرگ خود را شنیده و به تبسم میاید، در حالیکه اعدام میشود و اعدام دل هیچکسی را خوش نمیسازد ؟. در آخرین شب که اعدام میشد خیلی خوشحال بود. نیم شب بود که از ما برنج و گوشت مرغ خواست، هنگامیکه ما آنهارا آوردیم و به اشتیهای خیلی خوب خورد و بعد عسل و آب جوش هم خواست که عسل را با آب جوش یکجا نموده و بعد از آن سه گیلاس از آن نوشیده و گفت: از طفولیت عادت دارم که در آب جوش عسل بخورم.
بعد بلند شده وضوء گرفت و به تخت خود نشسته و قرآن تلاوت نمود و بعد برای ما گفت: همان جمپر(بالاپوش) مرا بدهید که قبل از گرفتاری ام میپوشیدم. ما برایش گفتیم: چرا درین وقت جمپر را میپوشی در حالیکه بطرف مرگ روان هستی؟.
برایم گفت: بخاطریکه صبح وقتی هوا در عراق زیاد سرد میباشد، نشود که در وقت اعدامم بخاطر سردی بترسم و ملت من گمان نمایند که من بخاطر مرگ ترسیده باشم. بعداً ما جمپرش را دادیم و بطرف مکان اعدام بردیم.
قاضیان محکمه و یکتعداد امریکایی های بلند رتبه حاضر شدند. هنگامیکه صدام حســــــــــــین بخاطر اعدام بالای میز حاضر کرده شد. شـــــــــعار مسلمانان(کلـــــمه شــــــــــــــهادت) را چندین بار تکرار نموده و به تبسم آمد، بعد برای قاضیان محکمه گفت: بیاد داشته باشید که امروز من بدست آمریکایی ها کشته میشوم، مگر بدانید که شما بدست این ملت کشته خواهید شد.
تا اینکه آخرین لحظه های زندگی اش به همین قسم میگذشت که ما اعدامش کردیم...
همچنان این جنرال نوشته است: وقتیکه کلمه شهادت را از زبان صدام شنیدم خیلی زیاد ترسیدم و کوشش نمودم تا بیرون بگریزم، فکر نمودم که این ساحه همه با بمب ها پوش شده و همین لحظه انفجار نموده و همه ما کشته خواهیم شد...


ناشناس

896

از قديم الايام چه خوب گفته اند
باري ز قبل صد باري هم مينداز ....


ناشناس

896

دوستی باهر کی کردم سنبلی خوش رنگ بود
ظاهرش اهل حقیقت باطنش صد رنگ بود

دوستی باهرکی بستم زد به قلبم خنجری
آشناهر جا گرفتم شد نصیب دیگری

دوستی باهر کی بستم باوفا با ما نشد
دل زمارنجید ودیگر هیچ به فکر ما نشد


ناشناس

896

نه مرگ آنقدر تلخ است
ونه زندگی آنقدر شیرین
که انسان برای این دو
شرفش را بد هد


ناشناس

896

روزی مردی با مشاهده آگهی شرکت مایکروسافت برای استخدام به وظیفه سرایداری به آنجا رفت.
در اتاق مدیر همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت تا اینکه مدیر گفت:
اکنون ایمیلتان را بدهید تا ضوابط کاریتان را برایتان ارسال کنم

مرد گفت: من ایمیل ندارم.
مدیر گفت: شما میخواهید در شرکت مایکروسافت کار کنید ولی ایمیل ندارید. متاسفم من برای شما کاری ندارم.

مرد ناراحت از شرکت بیرون شد و از کنار مزرعه میگذشت و مقداری پولی را که داشت بادنجان رومی خرید در راه برگشت خانمی صدا زد مه آقا رومی فروشی است و آن مرد رومی ها را فروخت و مقدار کمی پول فایده کرد

از فردای آن روز مرد از حوالی مزرعه خرید میکرد و در شهر میفروخت و با سود حاصل خریدهای بعدی اش را بیشتر کرد.
تا جایی که کارش گرفت. مغازه زد و کم کم مغازه علی زیاد و کارخانه رب سازی راه اندازی کرد و وارد تجارت های بزرگ و صادرات شد.

یک روز که با مدیر یک شرکت بزرگ در حال بستن قرداد به صورت تلفنی بود، مدیر آن شرکت گفت:
ایمیلتان را بدهید تا مدارک را برایتان ارسال کنم.
مرد گفت: ایمیل ندارم.
مدیر آن شرکت گفت: شما با این همه توان تجاری اگر ایمیل داشتین دیگه چی میشدین.

مرد گفت: احتمالآ سرایدار شرکت مایکروسافت بودم......!!

گاهی نداشته های ما به نفع ماست.


ناشناس

896

وجود پدر ۴۰ برابر امن تر از خانه ایست که درش۴۰ تا قفل دارد

وجود مادر ۴۰ برابر راحت تر از هتلی است که ۴۰ پرسنل دارد

پدر یعنی امنیت
مادر یعنی آرامش


ناشناس

896

روزی اسب پیرمردی فرار کرد، مردم گفتند: چقدر بدشانسی!
پیرمرد گفت: از کجا معلوم!

فردا اسب پیرمرد با چند اسب وحشی برگشت.
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی!
پیرمرد گفت: از کجا معلوم!

پسر پیرمرد از روی یکی از اسبها افتاد و پایش شکست.
مردم گفتند: چقدر بدشانسی!
پیرمرد گفت: از کجا معلوم!

فردا از شهر آمدند و تمام مردهای جوان را به جنگ بردند به جز پسر پیرمرد که پایش شکسته بود.
مردم گفتند: چقدر خوش شانسی!
پیرمرد گفت: از کجا معلوم!

زندگی پر از خوش شانسی ها و بدشانسی های ظاهری است، شاید بدترین بدشانسی های امروزتان مقدمه خوش شانسی های فردایتان باشد.
از کجا معلوم؟!


ناشناس

896

یکی گفت چه دنیای بدی
حتی شاخه های گل هم خار دارند
دیگر گفت
چه دنیای خوبی
حتی شاخه های پر از خار هم گل دارند
عظمت در نگاه است نه در چیزی ک می نگریم


ناشناس

896

هيچ کس نميتواند به عقب برگردد و از نو شروع کند
اما همه مي توانند از همين حالا شروع کنند و پايان تازه اي بسازند...


ناشناس

896

فرق برنامه نویس با شاعر چیست؟

کار برنامه نویس: ساده سازی یک مسله.
کار شاعر : پیچیده سازی یک جمله یا مطلب.

مواد کاری برنامه نویس: عقل و منطق
مواد کاری شاعر: احساسات و غلو

یعنی کاملا بر عکسیم ادمه دارد هنو...


ناشناس

896

هر كس بنفع خود كار ميكند، اگر همه بنفع ما كار كنيم، فايده هر نفر چند برابر خواهد شد.
ولي انگار حسادت از نفع ما با ارزشتر هست.


ناشناس

896

E